حزب حکمتیست و آینده‏ی آن!
شباهنگ راد شباهنگ راد

 

 

پیشرفت و رادیکالیزه شدن جنبش‏های اعتراضی به صراحت لهجه‏ی نماینده‏گان سیاسی وی مربوط می‏شود. تصویرسازی‏های بی‏مورد و باز تعریف سیاست‏ها و تاکتیک‏های نافرجام و بدون رد ایده‏های نادرست، نه تنها کمکی به مبارزات کارگری - توده‏ای نیست بلکه باعث بی  اعتباری هر چه بیشتر آن سازمان و حزب مفروض در افکار عمومی‏ست. با جابجائی کلمات و متعاقباً با تکرار وظایف پایه‏ای و آن‏هم در شکل و قالبی دیگر، نمی‏توان جنبش‏های اعتراضی را از مخمصه‏های کنونی بدر آورد. نیاز به صراحت کلام و توضیح علل پسرفت‏هاست؛ نیاز به آن دارد تا موانع‏ی پیشرفت‏ها را بر شمرد و راه‏های مطلوب و اثربخش را انتخاب نمود. متآسفانه نیروهای چپ موجود در خارج از کشور، همه بدرجات متفاوت، به چنین درد مزمنی دچاراند. نه قصد برخورد جدی با ایرادات خودی را دارند و نه در صدد توضیح جایگاه فعلی خوداند. غرق در توهم‏اند و بنا نیست تا علم و کتل شانرا بر زمین اندازند و بر اساس قد و قواره و جایگاه فعلی‏شان عرض اندام نمایند. دهه‏هاست که سازمان و حزب کمونیستی، در انتظار دریافت جیره و مواجب تبلیغی از جانب مردم است. چشم براه اعتراضات کارگری – توده‏ای‏ست تا ماشین تبلیغات‏اش براه افتد. سکوت عجیب و غریبی همه را فرا گرفته است، بیاد آورید دو سال قبل، یعنی دوران انتخابات ریاست جمهوری اسلامی و بدنباله‏ی آن تحرکات اعتراضی مردم در داخل، چه شور و شوقی را در کالبد نحیف نیروهای خارج از کشور بوجود آورده است، و امّا این روزها داخل سرد است و به تبع‏ی آن نیروهای چپ خارج از کشور هم منجمد شده‏اند. تا وضع این‏گونه است و تا "سازمان" و "حزب" کمونیستی این‏گونه می‏اندیشد، کارهای انقلابی به پیش نخواهد رفت.

 

تعابیر و تفاسیر از خود و شعر و شعارها همه شبیه به هم است و تفاوتِ عملی‏ای فیمابین، این، با  آن نیست. اختلاف‏ها در حوزه نظر است و بی‏گمان این حوزه نشان از تفاوت عملی سازمان و حزب مدعی دخالت‏گری کمونیستی با حرافان و بی‏عملان، در مقابل رژیم هار و سرکوب‏گر جمهوری اسلامی نیست. هیچ چیز و هیچ کسی سر جای خودش نیست و معانی و کارکردهای جبهه‏ی اوّل و دوّم از منظر نیروهای چپ هم جابه‏جا شده است و بعضاً از آنان بر این باوراند که خارج از کشور، خودِ جبهه است؟! جبهه‏ای که کمترین اثری در سمت‏و‏سو دادن مبارزات اعتراضی داخل ندارد. به بیانی واقعی باید تاکید ورزید که اطراق طولانی مدت در خارج از کشور و فقدان وظایف عملی باعث گردیده است تا سازمان‏ها و احزاب، به سیاست التقاطی‏گری، تکبر، توهم و خودباوری روی آورند. در این‏میان حکمتیست‏ها هم یکی از آن جریانات و احزابی هستند که بیش از اندازه به خود مفتخراند و به‏مانند دیگران قصد دارند تا با تداوم فعالیت در خارج از کشور و با ارائه‏ی پلاتفرم‏های "تازه"، کمونیزم را در ایران سر زنده نگه دارند و مردم را از شر جانیان بشریت و مظالم امپریالیستی نجات دهند!! متأسفانه نه آموختند و نه قصد خانه تکانی سیاسی را دارند و نه بر آنند تا به‏مانند یک حزب واقعی با مردم خود سخن گویند. براستی چه تفاوتی فیمابین یک سازمان و حزب کمونیست جدی با حرافان است؟ چگونه می‏توان تفاوت‏ها را شناخت و سره را از ناسره تشخیص داد و از میان ده‏ها سازمان و حربِ به اصطلاح مدافع‏ی توده‏های ستم‏دیده، انتخاب واقعی خود را نمود و مهمتر از همه‏ی این‏ها، علائم سلامتی یک سازمان و حزب با دیگر جریانات و احزاب بی‏عمل و گزافه‏گو در چیست؟

 

البته ناگفته نماند که اوضاع نیروهای چپ بیش از این‏ها درب و داغان است و به تعبیری این‏روزها، نسبت دادن و اعلام صریح یک سازمان و حزب مدافع‏ی کارگران و زحمت‏کشان، "شجاعت" و "جرأت" می‏خواهد. چرا که در داخل حضور ندارند؛ چرا که از کابست متدهای صحیح به‏منظور حل اختلافات درونی فاصله گرفته‏اند و مدافع‏ی جدل‏های حقیرانه‏اند؛ چرا که پلاتفرم‏ها تکراری‏ست و فرم‏های سیاسی تازه‏ی‏شان با گذشته اصلاً و ابداً تفاوتی ندارد. پلاتفرم اخیر حزب حکمتیست نمونه‏ی کوچکی از تعیین و تکلیف یک حزب با جامعه است. حزبی که بعد از گذشت چند سال از آغاز فعالیت مستقل‏اش در همان‏حائی قرار دارد که در آغاز بود (البته با وضعیتی بمراتب در هم ریخته‏تر، نامنسجم‏تر و آشفته‏تر در درون).  

روشن نیست که چرا این دوستان به‏هیچ صراطی مستقیم نیستند و بزور و با جار و جنجال‏های ورقی در صدد رفع و رجوع ناکرده‏های خویش‏اند؟ چرا همواره سعی‏شان بر آن است تا با بالا و پائین نمودن وظایف، و با بازی با کلمات، به بحران درونی‏شان پاسخ گویند؟ چرا یک‏لحظه در خلوت خود به این نمی‏اندیشند که پیشبرد امر انقلاب ریموت کنترلی نیست و سازمان و حزب پرولتری بدون رو در رویی با طبقه‏ی مسلط بر جامعه‏ی‏مان، و بدون ارتباط مستقیم با طبقه و جنبش‏های اعتراضی، قادر به انجام وظایف کمونیستی خویش نیست؟ در هر صورت این حزب به‏مانند ده‏ها تجمع و خانواده‏ی سیاسی دیگر، قصدش درمان هزاران درد توده‏های محروم نیست و راه، منش و چاره‏ی کارش، ترمیم زخم‏های کهنه‏ی درونی‏اش می‏باشد. آشفته‏گی، سقوط و سرازیری‏اش را می‏شود در رفتار و کردارش دید و پیشاپیش می‏توان به عاقبت این‏گونه تقلاها و درگیری‏های درونی و آن‏هم به بهانه‏ی مبارزه با انحرافات و "فعال" شدن ارگان‏های متفاوت پی بُرد و به بیانی واقعی می‏توان گفت که انتشار این‏نوع پلاتفرم‏ها، معرف حزب جدی‏ای که قصد کسب قدرت سیاسی را دارد، نیست و مصرف درونی دارد و در خدمت به کاهش جنگ و دعواها بر سر رهبری‏ست؛ جنگ و دعواهایی که حلال مبارزه‏ی طبقاتی نیست و ریشه در سیاست و افکار ناصحیح این حزب دارد.

 

واقعیت این است‏که این حزب در هیچ دوره‏ای از حیات سیاسی خود هم‏گام با اعتراضات کارگری – توده‏ای درون جامعه نبوده است و هم‏چنین در هیچ دوره‏ای جنبش‏های اعتراضی ایران، پراتیک این حزب را در مقابل تعرضات وحشیانه‏ی سرکوب‏گران رژیم جمهوری اسلامی مشاهده ننموده‏اند. این حزب فاقد پتانسیل جذب و بسیج است و حیات و وجودش در داخل قابل لمس نیست؛ در عمل به اثبات رسیده است‏که با شعار و تصویب ده‏ها قطعنامه نمی‏توان سرمایه را از تاج و تخت‏اش بزیر کشید و پرچم کمونیزم را برافراشت. پیداست که طرح و برنامه‏ی بدون پشتوانه‏ی عملی، بدرد هیچ‏کاری نمی‏خورد و پوچ است. متأسفانه در این چند دهه جامعه‏ی ایران بوفور از این‏دست برنامه‏ها و به تبع‏ی آن‏ها با بازنویسی وظایف از جانب نیروهای چپ آشناست و تا به‏حال حکمتیست‏ها هم به‏مانند دیگران هزاران بار گفته‏اند که باید مبارزات مردمی را سازمان داد و زنان را بسیج نمود و دانشجویان را متشکل نمود؛ هزاران بار گفته‏اند که خاصیت «گارد آزادی»، دفاع از جان و مال مردم در مقابل رژیم جمهوری اسلامی‏ست؛ هزاران بار گفته‏اند که می‏بایست طبقه‏ی کارگر را متشکل نمود و گفته‏اند که دانشگاه‏ها مال ماست!!!؛ و امّا در میان انبوهی از طرح وظایف پایه‏ای، آن‏چه گمشده و بی رنگ است، بی‏وظیفه‏گی عملی و ناپیدائی دلائل عدم پیشرفت برنامه‏های تاکنونی‏شان می‏باشد. سئوال این است‏که مگر وظیفه‏ی یک سازمان و حزب کمونیستی، شرکت در اعتراضات کارگری – توده‏ای و عضوگیری آنان، و هم‏چنین دخالت‏گری و کانالیزه نمودن جنبش‏های دمکراتیک نیست؟ مگر این‏ها از زمره وظایف بدیهی و اولیه‏ی هر تجمع و تشکل کمونیستی نیست؟ مگر حکمتیست‏ها از همان ابتدای فعالیت مستقل‏شان بر انجام چنین وظایفی - که در پلاتفرم اوّل آذر 1390 آمده است - تاکید ننموده‏اند؟ براستی و مهمتر از همه‏ی این‏ها مگر نباید یک سازمان و حزب را با برنامه‏اش شناخت؟ با این اوصاف چرا حزب حکمتیست بعد از گذشت چند سال از فعالیت‏اش دارد به رونویسی وظایف خود می‏پردازد و قصد نقد و بازنگری جدی به کارهای نافرجام‏اش را ندارد و دائماً وعده‏ی فعال شدن ارگان‏های متفاوت‏اش را می‏دهد؟!!

 

به عنوان نمونه در پلاتفرم - اوّل آذر 1390 - و در مباحث متفاوت آمده است‏که: "تأمین حضور فعال در ابعاد مختلف مبارزات طبقه کارگر"، "این دو عرصه مهم کار را باید فعال کرد"، "دوره آینده حزب باید نقش فعال‏تری ایفاء کند" و ...

در هر صورت اگر اما و اگرها و ادعاهای تاکنونی حکمتیست‏ها را بخواهیم - پیرامون سازمان دادن اعتراضات کارگران و زحمت‏کشان در مقابل یورش‏های افسار گسیخته‏ی رژیم جمهوری اسلامی - کنار بگذاریم و به پراتیک تاکنونی‏شان نگاهی بی‏انداریم، بوضوح پی خواهیم بُرد که نظر حزب حکمتیست با عمل آن کمترین انطباقی نداشته است و این حزب کار و بار خود را تماماً در خدمت به افشای رژیم جمهوری اسلامی و بعضاً حمایت از جنبش‏های اعتراضی در خارج از کشور قرار داده است. همه‏ی مصوبات‏اش به‏منظور دخالت‏گری و دفاع از جان و مال مردم و سازمان دادن اعتراضات کارگری – توده‏ای بر روی کاغذ مانده است و بعد از گذشت سال‏ها از اعلان «گارد آزادی»، به این فکر افتاده است که می‏بایست "دو عرصه مهم کار ... یعنی گارد آزادی و پژوره حضور رهبران کمونیست در میان مردم را فعال" نماید و به‏عنوان مرجع صاحب نظر در برخورد به معضلات واقعی زندگی و مبارز کارگری، "ظاهر" شود!! هم‏چنین به این جمع‏بند و ارزیابی دست یافته است‏که وضع کنونی‏اش پاسخ‏گو نیست و "به تغییر ریل و دگرگونی‏های اساسی اساسی احتیاج دارد".

در حقیقت این‏ها ایده‏ها و جمع‏بندهایی‏ست که در پلاتفرم اوّل آذر 1390 حکمتیست‏ها آمده است؛ جمع‏بندهایی که خواننده از دلائل و چرائی عدم پیشرفت آن‏ها نامطلع می‏باشد و امید است تا در آینده‏ی نزدیک نیروهای روشن‏فکر و جنبش‏های اعتراضی از دلائل ترمزی و پس‏گردی سیاسی این حزب با خبر شوند و هم‏چنین آگاه گردند که حزب حکمتیست در کدامین بستر به رد و نقد سیاست‏ها و تاکتیک‏های‏اش، و در پرتوی کدامین ارزیابی‏های سیاسی به این نتایج دست یافته است که وضع کنونی‏اش پاسخ‏گوی رسالت‏اش نیست؟!

 

واقعیت این است‏که این حزب چند سال آزگار بعضاً اعتراضات مردمی را تماماً به این عنصر و جریان وابسته و مرتجع نسبت داده است و با موضع‏ای منفعالانه، تماشاچی تحرکات اعتراضی – در خارج از کشور – بوده است. همواره بر بر این ایده اصرار داشته – و دارد - که یگانه حزب کمونیستی‏ست که در جامعه، شناخته شده است و امروزه و بناگاه اعلام می‏نماید که وضع موجود حزب جوابگو نیست و نیاز به تغییر ریل و دگرگونی‏های اساسی دارد.

این یک‏طرف قضیه است و معین بود که آن تفکر و منش نمی‏توانست ثمربخش باشد و اگر حکمتیست‏ها این‏روزها و بنابه هر دلیلی به این نظر و جمع‏بند دست یافته‏اند که پاسخ گذشته و حال سیاسی‏شان در خدمت به نیازهای جامعه و در پاسخ به راه‏جوئی‏های عملی نبوده – و نیست –، بنابراین و عملاً لازم است تا نمادها و جلوه‏های تغییر را در زندگی سیاسی خویش به‏نمایش بگذارند و راه تازه‏ای را در مقابل خود قرار دهند. و امّا طرف دیگر قضیه و به جرآت می‏توان گفت که فهم این‏موضوع برای جنبش‏های آگاه اعتراضی کار چندان مشکلی نبوده و نیست و روشن بود که نه تنها حکمتیست‏ها بلکه همه‏ی سازمان‏ها و جریانات چپ بدلیل تمرکز در خارج از کشور و بدلیل عدم اتخاذ سیاست‏های تعرضی در مقابل رژیم سراپا مسلح جمهوری اسلامی قادر به پیشبرد وظایف کمونیستی خود نیستند؛ پی بُرده‏اند که باورها کاغذی‏ست و اساساً با عمل انطباقی ندارد؛ عملاً پی بُرده‏اند که تحرک، عکس‏العمل‏ها و پاسخ چپ، در پاسخ به نیازهای جنبش‏های اعتراضی کارگری – توده‏ای درون جامعه نبوده است و متأسفانه مشاهده نموده‏اند که سی سال آزگار است همه در لاک خوداند و در گره‏گاه‏های تاریخی از انجام وظایف کمونیستی خود پا پس کشیده‏اند؛ مشاهده نموده‏اند که چگونه انتخاب تاکتیک‏های رو به جلو، متانت و بردباری کمونیستی با جریانات و احزاب کمونیستی بیگانه شده است. بر مبنای چنین حقیقت روشنی‏ست که تاکید می‏گردد حکمتیست‏ها نیاز به خانه تکانی و تغییر بنیادی دارند و می‏بایست بدون کمترین تعصبات سیاسی – سازمانی به نقد کارکردهای تاکنونی‏شان به پردازند و راه مطلوب و تاثیرگذار را انتخاب نمایند. شکی در آن نیست که انجام این امر مهم نیازمند خودکشی سیاسی‏ست و بالطبع جنبش‏های رادیکال و آگاهِ اعتراضی مدافع و خواهان رفرم نیستند؛ چرا که در سیاست، رفرم حلال مشکلات و معضلات پایه‏ای نیست و به کار کمونیست‏های جدی و دگرگونه‏ساز  نمی‏آید و مختص سرمایه‏داران و منفعت طلبان است. از منظری دیگر نقد کمونیست‏ها، نقد عملی و در خدمت به مبارزه‏ی طبقاتی‏ست و مطئمناً تداوم برنامه‏های گذشته و بازنویسی پلاتفرم‏ها – علی‏رغم برشماری و ردیف نمودن کلماتی هم‏چون تغییر ریل و دگرگونی‏های اساسی -، به معنای سالمی یک حزب جدی کمونیستی نیست. نمی‏توان از یک‏طرف از سبک کارهای ناصحیح و ناکرده‏های عمیق سیاسی – سازمانی و بی اثر، سخن به‏میان آورد و از طرف‏دیگر تأمین حضور موثر در جنبش زنان را با انتشار نشریه توضیح داد؛ نمی‏توان از یک‏سو ادعای بسیج و متشکل نمودن طبقه‏ی کارگر را داشت و از سوی‏دیگر تاکید ورزید که خارح از کشور پشت جبهه نیست. این‏ها فاصله‏گیری از انحرافات گذشته‏ی سیاسی و انتقاد از کم‏کاری‏ها نیست. پی‏گیری سیاست‏های گذشته در قالب و رنگی دیگر، نه تنها نشان‏دهنده‏ی پرش به جلو نیست بلکه ادامه‏ی همان رفتار انحرافی و بی‏وظیفه‏گی عملی‏ای‏ست که حکمتیست‏ها بر انجام آن‏ها مصراند.

 

مضافاً این‏که بر خلاف نظر حکمتیست‏ها این حزب اصلاً و ابداً در موقعیت گسترش دخالت‏گری‏های سیاسی – عملی قرار ندارد و به‏مانند گذشته، در حال و هوای بی ارتباطی با جنبش‏های اعتراضی کارگری – توده‏ای و در حال و هوای فقدان هسته‏ها و کمیته‏های تشکیلاتی در درون جامعه است. لازم است تا حکمتیست‏ها در وحله‏ی نخست، بی‏رحمانه و با صراحت کمونیستی ایرادات سیاسی – سازمانی خود را به وضوح تمام اعلام نمایند و در ثانی افکار خود را در جهت پُر نمودن شکاف چندین دهه – یعنی فقدان حضور در درون جامعه -، سازمان دهند. معین است‏که انجام چنین امری کار آسانی نیست و نیاز به پشت پا زدن منفعتِ حقیر فردی – حزبی دارد؛ نیاز به جسارت، شجاعت و صداقت کمونیستی دارد و نیاز به آن دارد تا با وسعت نظر هر چه بیشتری به منافع و جایگاه اقشار متفاوت توده‏های ستم‏دیده در این مرحله از مبارزه پی بُرد و تلاش ورزید تا همه‏ی آنانرا حول سیاست‏ها و برنامه‏های انقلابی بسیج نمود. پر واضح است‏که بدون باوری و پایداری عمیق به چنین نگرشی، سرمایه هم‏چنان در درون جامعه دست بالا را خواهد داشت و ما شاهد رشد و بالنده‏گی جنبش کمونیستی نخواهیم بود. وقت آن است تا بطور عملی مصوبات غیر واقعی، غیر عملی و شکننده را بدور انداخت و سیاست‏های منطبق بر نیازهای عملی جامعه را انتخاب نمود. واقعیت این است‏که جنبش کمونیستی ایران تاکنون لطمات بسیار سنگینی را از جانب نیروهای درون خود متحمل گردیده است و تا زمانی‏که جریانات چپ ایران و از جمله حزب حکمتیست، از پراتیک اجتماعی‏شان به دورند و تا زمانی‏که از مصوبات بی‏فرجام و بی‏محتوای خود فاصله نگیرند و تا زمانی‏که سمت‏و‏سوی پلاتفرم‏های سیاسی‏شان در خدمت به پاسخ‏گوئی، به بحران رهبری‏ست، نه تنها بر میزان مخمصه‏های سیاسی – سازمانی آنان نخواهد کاست بلکه به مسیر سراشیبی، انشقاق و پراکنده‏گی هر چه بیشتری سوق خواهد داد. متأسفانه سرنوشت و آینده‏ای که در انتظار حرب حکمتیست است.

 

9 دسامبر 2011

18 آذر 1390

 

لینک مطلب

http://www.azadi-b.com/J/2011/11/post_26.html


December 18th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی